نویسنده: دکتر علی اکبر ولایتی




 

برای آگاهی از وضعیت علم طب در عصر جرجانی باید نظری به قرن های پیش تر بیفکنیم. در قرن سوم، ‌طب به منزله ی بخشی از حکمت یا فلسفه به شمار می رفت و منظور از فلسفه و حکمت همه ی علوم عقلی و مادی بود. به همین سبب، ‌بسیاری از فلاسفه به تدریس یا تحصیل علم طب نیز اشتغال داشتند؛ چنانکه ابونصر فارابی در طب نظری نیز تحصیلاتی داشت، اگرچه به کار طبابت نمی پرداخت؛ ابوعلی سینا، فیلسوف و پزشک بزرگ، نیز در هر دو رشته سرآمد بود (تاج بخش، ‌1379، ‌ج2، ‌ص105).
تدریس دروس پزشکی نیز در این دوران تا قرن هفتم، ‌تا آنجا که به فلسفه و بنیاد علوم یعنی طب نظری مربوط می شد، ‌در بسیاری موارد در مساجد و مدارس علمی و گاهی در مدارس طب نظری و همچنین در خانه ی پزشکان بزرگ تدریس می شد. تعلیمات بالینی نیز در بیمارستان ها بر بالین بیمار انجام می گرفت. در برخی از همین بیمارستان ها نیز طب نظری تدریس می شد. در شهرهایی که بیمارستان وجود نداشت خانه یا مطب طبیب محل آموزش طب بود و هر حکیمی یک یا چند شاگرد را تعلیم می داد (همان، ‌ص105-107).
میان قرن سوم تا پنجم هجری چهار پزشک نام دار بر تارک طب اسلامی درخشیدند: علی بن ربن طبری، محمد بن زکریای رازی، ‌علی بن عباس اهوازی‌، ابن سینا. این چهار تن چندان شهرت و اهمیت یافتند که تا قرن های بعد، پزشکان تحت الشعاع علم و دانش آنان بودند (فرای، 1372، ‌ص363).
پس از ابن سینا، پزشکی بیشتر خصوصیت محلی یافت و مکتب هایی چون اندلسی، مصری یا ایرانی پدید آمد. مکتب ایرانی بیش از گذشته از زبان فارسی استفاده کرد. نمونه درخشان این مکتب کتاب ذخیره ی خوارزمشاهی نوشته ی سید اسماعیل جرجانی بود (همان، ص364). اگر بخواهیم دوران پزشکی اسلامی را از حمله ی مغول تا این زمان طبقه بندی کنیم، ‌باید آن را به دو دسته تقسیم کنیم: از ظهور اسلام تا پیدایش ذخیره ی خوارزمشاهی، ‌از پیدایش ذخیره تا امروزه (نجم آبادی‌، ج1، ‌ص718).
درحقیقت، باید بگوییم قرن پنجم دوران رکود نسبی علم پزشکی و اعتلای فلسفه و توسعه ی نشریات طبی به زبان بومی بود و تا آغاز عصر جرجانی قسمت اعظم نوشته های علمی حتی آنها که به قلم نویسندگان ایرانی نوشته می شد به زبان عربی بود. در آغاز قرن ششم، ‌با افول قدرت سیاسی خلفای بغداد و تقویت حکومت های کوچک ایرانی، فارسی نویسی کتاب های علمی آغاز شد. جرجانی نخستین پزشک از طبقات بالا بود که این قیدو بندهای باستانی را شکست و همه ی آثار علمی خود را به زبان فارسی نگاشت (الگود ، ‌ص248). با ظهور کتاب ذخیره ی خوارزمشاهی دوران تجدد طب ایرانی آغاز شد و از قرن ششم هجری به بعد، ‌اغلب کتاب های طبی و داروسازی از این کتاب متأثر شدند، از جمله تحفه ی حکیم مؤمن نوشته ی محمد مؤمن تنکابنی، طبیب شاه سلیمان صفوی، و مخزن الادویه اثر میرمحمد حسین علوی خراسانی شیرازی که هر دو از ذخیره اقتباس شدند(نجم آبادی، همان جا).
در این دوران، ‌همچنین با چند پزشک نامدار دیگر مواجهیم:
شرف الزمان محمد ایلاقی (- 460ق)، ‌پزشک و فیلسوف از شاگردان ابن سینا و بهمنیار بن مرزبان، که کتاب مهمی را در پزشکی به نام الفصول الایلاقیه نوشت. این کتاب، ‌درحقیقت، تلخیصی از قانون ابن سیناست.
ابن ابی صادق نیشابوری (ـ حدود 470 ق)، ملقب به بقراط ثانی، ‌شاگرد ابن سینا و استاد سید اسماعیل جرجانی و مؤلف کتاب شرح فصول ابقراط که شرح او از مهم ترین شروح این کتاب است. شرح مسائل حنین نیز از دیگر آثار ابن ابی صادق است.
امام فخرالدین رازی (-606ق)، که شهرت او بیشتر در فلسفه و کلام و فقه است، اما در طب نیز تألیفات ارزنده ای دارد، ‌از جمله شرحی که بر کلیات قانون ابن سینا نوشته است. او بر آن بود که قانون ابن سینا دشوار است و نیاز به شرح و توضیح دارد (صفا، ‌ج2، ‌ص314، ‌316).
منبع مقاله: ولایتی، علی اکبر؛ (1390)، سید اسماعیل جرجانی، تهران: امیرکبیر، چاپ اول